هدفگذاری در زندگی شخصی و محیط کار: نقشهی گنج
همه چیز درباره هدف گذاری از فلسفه و تاریخچه هدف گذاری تا نمونه های موفق در زندگی و کار
هدف گذاری دقیق و اصولی چیه؟ چه جنبه هایی باید برای موفقیت در هدف گذاری چه در زندگی چه در کسب و کار بهش توجه کنیم؟ امروز در دوره ساز میخوایم بریم سراغ یکی از اون بحثهای داغ و مهم که هم توی زندگی شخصیمون کاربرد داره، هم توی محیط کار حسابی به دردمون میخوره: هدفگذاری.
هدفگذاری مثل داشتن یه نقشه گنجه. بدون نقشه، شاید همینجوری بچرخیم و کلی انرژی و وقت هدر بدیم، اما با نقشه، دقیقاً میدونیم کجا باید بریم و چطوری باید بریم تا به اون گنج ارزشمند (همون اهدافمون) برسیم.این مقاله قراره چراغ راه شما توی این مسیر باشه پس با ما در دوره ساز تنها سایت ساز تخصصی برای مدرسین همراه باشید.
بیایید رو راست باشیم، همهمون توی زندگی دنبال یه چیزایی هستیم. یکی دنبال پیشرفت شغلیه، یکی دنبال آرامش بیشتر، یکی میخواد یه مهارت جدید یاد بگیره، یکی هم دوست داره روابط بهتری با اطرافیانش داشته باشه. اما سوال اینجاست: چطوری به این خواستهها برسیم؟ جواب سادهتر از چیزیه که فکر میکنید: با هدفگذاری.
به زبون ساده، هدفگذاری یعنی مشخص کردن دقیق چیزی که میخوایم بهش برسیم. مثل این میمونه که توی یه مسابقه دو، خط پایان رو برای خودمون تعیین کنیم. بدون خط پایان، دوندهها نمیدونن تا کجا باید بدوئن و اصلاً برای چی دارن میدوئن!
هدف به ما جهت میده. وقتی میدونیم چی میخوایم، تمرکزمون میره روی کارهایی که ما رو به اون خواسته نزدیکتر میکنه و از کارهای بیهوده و حواسپرتیها دوری میکنیم.
حالا که با تعریف پایهای آشنا شدیم، بیایید یه کم دقیقتر بشیم:
هدفگذاری یعنی تبدیل آرزو به برنامه: خیلی از ما آرزوهای بزرگی داریم، اما تا وقتی این آرزوها رو به هدفهای مشخص، قابل اندازهگیری و زمانبندی شده تبدیل نکنیم، فقط در حد همون آرزو باقی میمونن. هدفگذاری یعنی آستینها رو بالا بزنیم و برای رسیدن به آرزوهامون، نقشه راه بچینیم.
هدفگذاری ابزاری برای افزایش انگیزه: وقتی یه هدف واضح داریم، انگار یه موتور درونی توی وجودمون روشن میشه. میدونیم داریم برای چی تلاش میکنیم و این خودش بزرگترین انگیزه است، مخصوصاً وقتی کار سخت میشه.
هدفگذاری راهی برای اندازهگیری پیشرفت: چطوری بفهمیم داریم پیشرفت میکنیم یا درجا میزنیم؟ با هدفگذاری! وقتی هدفهامون قابل اندازهگیری باشن، میتونیم به عقب نگاه کنیم و ببینیم چقدر به خط پایان نزدیک شدیم. این کار بهمون حس رضایت و اعتماد به نفس میده.
هدفگذاری یعنی اولویتبندی: منابع ما (زمان، انرژی، پول) محدودن. هدفگذاری کمک میکنه بفهمیم کدوم کارها واقعاً مهمن و باید اول انجام بشن و کدوم کارها رو میشه بعداً انجام داد یا حتی کلاً بیخیال شد.
دانشمندها و روانشناسها هم حسابی روی هدفگذاری کار کردن. یکی از معروفترین نظریهها، نظریه هدفگذاری لاک و لاتهام (Locke & Latham's Goal-Setting Theory) هست. این نظریه میگه هدفهای مشخص و چالشبرانگیز، به شرطی که فرد نسبت بهشون تعهد داشته باشه و بازخورد منظمی از پیشرفتش بگیره، باعث بهبود عملکرد میشن.
به زبان خودمونی، این نظریه تأکید میکنه که:
هدف باید شفاف باشه: دقیقاً بدونیم چی میخوایم (مثلاً به جای "میخوام ورزش کنم"، بگیم "میخوام سه روز در هفته، هر بار ۳۰ دقیقه پیادهروی کنم").
هدف باید یه کم سخت باشه: هدفهای خیلی آسون، انگیزه ایجاد نمیکنن. باید یه کم چالشی باشن تا ما رو به تلاش بیشتر وادار کنن، اما نه اونقدر سخت که دستنیافتنی به نظر برسن.
باید هدف رو قبول داشته باشیم: اگه خودمون به هدفی که تعیین کردیم اعتقاد نداشته باشیم، احتمالاً نصفه و نیمه رهاش میکنیم.
باید بدونیم در چه وضعیتی هستیم: مرتب چک کنیم که چقدر پیشرفت کردیم. این بازخورد بهمون کمک میکنه مسیر رو اصلاح کنیم یا با انگیزه بیشتر ادامه بدیم.
پیچیدگی کار هم مهمه: برای کارهای پیچیدهتر، شاید لازم باشه هدفهای بزرگ رو به هدفهای کوچیکتر تقسیم کنیم.
خب، رسیدیم به بخش عملی ماجرا. چطوری هدف تعیین کنیم که هم درست باشه و هم بهش برسیم؟
فکر کن و ببین چی میخوای (طوفان فکری و خودشناسی): یه وقت بذار و با خودت خلوت کن. از خودت بپرس: توی بخشهای مختلف زندگی (شغل، تحصیل، سلامتی، روابط، تفریح، معنویت و...) واقعاً دنبال چی هستی؟ چی خوشحالت میکنه؟ چی برات مهمه؟ هرچی به ذهنت میرسه رو بنویس، بدون سانسور!
غربال کن و اولویتبندی کن: حالا به لیستت نگاه کن. کدومها برات مهمترن؟ کدومها تأثیر بیشتری روی زندگیات دارن؟ نمیشه همزمان دنبال ۱۰۰ تا هدف دوید. چند تا هدف کلیدی رو انتخاب کن که میخوای توی یه بازه زمانی مشخص (مثلاً ۶ ماه یا یک سال آینده) روشون تمرکز کنی.
هدفهات رو دقیق و شفاف کن (جادوی SMART در راه است!): این مرحله خیلی مهمه. هدفهای کلی و مبهم ("میخوام موفق بشم") فایده ندارن. باید هدفهات رو به روش SMART تعریف کنی که جلوتر کامل توضیحش میدیم.
برنامه عملیاتی بچین: برای رسیدن به هر هدف، چه قدمهایی باید برداری؟ این قدمها رو لیست کن. هرچی قدمها کوچیکتر و مشخصتر باشن، بهتره. برای هر قدم، یه زمانبندی هم در نظر بگیر.
شروع کن و پیگیر باش: مهمترین قسمت، شروع کردنه! حتی با یه قدم کوچیک. بعدش باید مرتب پیشرفتت رو بررسی کنی. آیا طبق برنامه پیش میری؟ اگه نه، چرا؟ شاید لازم باشه برنامهات رو اصلاح کنی یا موانع رو برطرف کنی.
انعطافپذیر باش: زندگی همیشه طبق برنامه پیش نمیره. ممکنه شرایط عوض بشه یا اولویتهات تغییر کنن. اشکالی نداره اگه لازم شد هدفها یا برنامهات رو بازبینی و بهروزرسانی کنی.
خیلی وقتها این دو تا رو با هم قاطی میکنیم، ولی فرق دارن:
هدفگذاری (Goal Setting): یعنی تعیین مقصد. مشخص میکنه "چی" میخوایم به دست بیاریم. مثال: "افزایش فروش ۲۰ درصدی تا پایان سال". هدف به ما جهت و انگیزه میده.
برنامهریزی (Planning): یعنی ترسیم نقشه راه. مشخص میکنه "چطوری" به اون مقصد برسیم. شامل تعیین فعالیتها، منابع مورد نیاز، زمانبندی و مسئولیتها میشه. مثال: "برای افزایش ۲۰ درصدی فروش، باید کمپین بازاریابی جدید راه بندازیم، تیم فروش رو آموزش بدیم، تخفیفهای فصلی ارائه بدیم و..."
هدف بدون برنامه، فقط یه آرزوی قشنگه و برنامه بدون هدف، یعنی کلی کار انجام بدی ولی ندونی برای چی! این دو تا مثل تار و پود یه فرش، در هم تنیده هستن و با هم معنی پیدا میکنن.
توی دنیای مدیریت و کسبوکار، هدفگذاری و برنامهریزی نقش حیاتی دارن. مدیران موفق از این ابزارها برای هدایت تیم و سازمانشون استفاده میکنن:
هدفگذاری و برنامهریزی در سازمان باعث همسویی، تمرکز، افزایش بهرهوری و شفافیت میشه و کمک میکنه همه اعضای تیم در یک جهت حرکت کنن.
روشهای مختلفی برای هدفگذاری وجود داره، اما یکی از معروفترین، کاربردیترین و امتحان پسدادهترین روشها، روش SMART هست. SMART مخفف پنج کلمه انگلیسیه که ویژگیهای یه هدف خوب رو توصیف میکنن:
مثال خوب: میخوام با سه بار در هفته پیادهروی ۳۰ دقیقهای در پارک نزدیک خانهام، سطح فعالیت بدنیام را افزایش دهم تا انرژی بیشتری داشته باشم و ریسک بیماریهای قلبی را کاهش دهم.
مثال خوب: میخوام تا پایان امسال، ۱۲ کتاب غیردرسی (ماهی یک کتاب) بخوانم.
مثال خوب: من که تا حالا ورزش نکردم، میخوام در سه ماه آینده، سه روز در هفته به مدت ۳۰ دقیقه پیادهروی کنم و به تدریج زمان و شدتش را افزایش دهم.
مثال خوب: میخوام در دوره آموزش مدیریت پروژه دوره ساز شرکت کنم، چون میخواهم در شغلم پیشرفت کنم و این مهارت برای نقش بعدی که در نظر دارم، ضروری است.
بیا یه مثال کامل رو با هم SMART کنیم:
S (مشخص): میخواهم با موفقیت گذراندن دوره آنلاین "مدیریت پیشرفته بازاریابی دیجیتال" از دوره ساز و اجرای یک کمپین موفق در محل کارم، ترفیع شغلی به سمت "کارشناس ارشد بازاریابی دیجیتال" بگیرم.
M (قابل اندازهگیری): موفقیت در دوره با اتمام تمام دوروس و اجرای کمپینی که منجر به افزایش ۱۵٪ در سرنخهای ورودی (لیدها) شود، قابل اندازهگیری است. همچنین دریافت پیشنهاد رسمی ترفیع، معیار نهایی است.
A (دستیافتنی): با توجه به سابقه کاری فعلیام، داشتن زمان کافی برای مطالعه (هفتهای ۱۰ ساعت) و بودجه لازم برای دوره، این هدف دستیافتنی است. کمپین پیشنهادی هم با منابع موجود شرکت قابل اجراست.
R (مرتبط): این هدف کاملاً با مسیر شغلی مورد علاقهام و نیاز شرکت به تخصص بیشتر در بازاریابی دیجیتال مرتبط است و به رشد حرفهای من کمک شایانی میکند.
مفهوم "هنر هدفگذاری به روش اسمارت" در بسیاری از کتابها و منابع مدیریتی و توسعه فردی تکرار میشه. خلاصه کلام این منابع اینه:
هدفگذاری SMART فقط یه تکنیک خشک و خالی نیست، بلکه یه هنره. هنرِ تبدیل کردن رویاهای بزرگ و مبهم به قدمهای عملی و قابل اجرا. این روش به ما کمک میکنه:
در واقع، SMART یه چارچوب فکریه که به ما یاد میده چطور هوشمندانه و مؤثر هدفگذاری کنیم تا شانس رسیدن به موفقیت رو به حداکثر برسونیم.
من باب یادآوری یادآوری سریع پنج جزء کلیدی فریم ورک SMART:
این دو تا هم گاهی اشتباه گرفته میشن:
چشمانداز به ما "چرا" ی بزرگ رو میده و هدفها "چگونگی" رسیدن به اون رو مشخص میکنن.
فرض کنید مدیر فروش یه شرکت هستید و میخواید برای فصل آینده هدفگذاری کنید.
هدف کلی: افزایش فروش (چقدر این نوع هدف ها برام آشنان!)
هدف SMART: افزایش ۱۰ درصدی فروش کل محصولات شرکت در سه ماهه سوم سال مالی (از اول مهر تا آخر آذر) نسبت به سه ماهه مشابه سال قبل.
حالا میتونیم یه جدول هدفگذاری فروش برای تیم یا حتی افراد تیم درست کنیم:
جداول هدفگذاری میتونن شکلهای مختلفی داشته باشن، بسته به نیاز شما:
جداول هدفگذاری میتونن شکلهای مختلفی داشته باشن، بسته به نیاز شما:
جدول OKR (Objectives and Key Results):
این روش خیلی در شرکتهای بزرگ مثل گوگل محبوبه. یه هدف اصلی (Objective) تعریف میشه و چند نتیجه کلیدی (Key Results) قابل اندازهگیری براش مشخص میشه.
چرا نوشتن مهمه؟
چطور بنویسیم؟
مرتب (مثلاً هفتگی یا ماهانه) برای خودتون یا تیمتون یه گزارش ساده بنویسید:
برنامه برای دوره بعد: هفته/ماه آینده چه برنامهای دارید؟ چطور میخواید موانع رو برطرف کنید؟ (مثلاً: زمان مشخصی در روز برای مطالعه تعیین میکنم، با یک دوست برای ورزش هماهنگ میشوم).
حواسمون باشه تو این چالهها نیفتیم:
عدم انعطافپذیری: چسبیدن به یه هدف یا برنامه، حتی وقتی شرایط تغییر کرده.
به خودتون باور داشته باشید!
مقاله قبلی :
راهنمای جامع هدفگذاری: از تعریف ساده تا فتح قلههای موفقیت
: مقاله بعدی
تفاوت چشم انداز، هدف و بیانیه ماموریت سازمان