بازاریابی چیست؟
تعریف جامع بازاریابی برای مدرسین
سلام به همه دوستان دوره ساز «بازاریابی چیست؟» این سوالی که این همه ازش حرف میزنن، دقیقاً یعنی چی و چرا باید مثل نون شب برامون مهم باشه. راستشو بخواید، خیلیها فکر میکنن بازاریابی یه چیز خیلی پیچیده و خفنه که فقط از عهده شرکتهای گنده و مدیران کتوشلواری برمیاد. بعضیام که کلاً بازاریابی رو با فروشندگی یا حتی بدتر از اون، با التماس کردن به مشتری اشتباه میگیرن!
اما امروز قراره در دوره ساز پرده از این راز برداریم و ببینیم چطور میتونه کسبوکار کوچیک و بزرگمون رو از این رو به اون رو کنه. پس یه چای یا قهوه برای خودتون بریزید و با من در سلسه مقالات بازایابی همراه باشید.
بذارید خیلی ساده و خودمونی بگم: بازاریابی یعنی پیدا کردن مشتریهای مناسب، فهمیدن اینکه چی تو سرشون میگذره و چی نیاز دارن، و بعدش جوری محصولات یا خدماتتون رو بهشون معرفی کنید که بگن: "آره! خودشه! همینو میخواستم!"
فکر کنید یه آشپز ماهر هستید و یه قرمهسبزی جاافتاده و معرکه پختید. بازاریابی یعنی اول بفهمید کیا عاشق قرمهسبزی هستن (مشتری هدف)، بعد ببینید دوست دارن قرمهسبزیشون چرب و چیلی باشه یا رژیمی، با گوشت گوسفندی باشه یا گوساله (نیاز و خواسته مشتری). در نهایت، جوری این قرمهسبزی رو براشون توصیف میکنید و جلوشون میذارید که آب از لب و لوچهشون آویزون بشه و نتونن بهش نه بگن!
پس بازاریابی فقط تبلیغات پر زرق و برق و بیلبوردهای گنده تو اتوبان نیست. بازاریابی یه فرآیند خیلی عمیقتر و فکر شدهتره. از لحظهای که ایده یه محصول یا خدمت به ذهنتون میرسه، تا وقتی که اون محصول به دست مشتری میرسه و حتی بعد از اون، بازاریابی حضور داره و نفس میکشه.
بازاریابی در واقع یه جور گفتگوی دوطرفه بین شما و مشتریه. شما به حرفهای اون گوش میدید (تحقیقات بازار)، سعی میکنید نیازش رو درک کنید، و بعد با زبون خودش بهش میگید که چطوری میتونید کمکش کنید. این یعنی ساختن یه رابطه خوب و پایدار، نه اینکه فقط یه چیزی بهش بفروشید و تمام!
شاید فکر کنید برای یاد گرفتن بازاریابی باید حتماً چند سال دانشگاه برید و کلی کتاب قطور بخونید. البته که تحصیلات آکادمیک خیلی هم خوب و مفیده، اما اصول اولیه بازاریابی اونقدرام پیچیده نیست که نشه به زبون ساده یادش گرفت.
مشتریشناسی: اول از همه باید یاد بگیریم که مشتری کیه؟ چی دوست داره؟ از چی بدش میاد؟ کجاها میگرده؟ چطوری تصمیم میگیره؟ مثل یه کارآگاه باید سرنخها رو دنبال کنیم و یه پروفایل کامل از مشتری ایدهآلمون بسازیم. به این میگن ساختن "پرسونا مشتری".
ارزشآفرینی: محصول یا خدمت شما چه دردی از مشتری دوا میکنه؟ چه ارزشی به زندگیش اضافه میکنه؟ باید بتونید این ارزش رو خیلی واضح و شفاف برای خودتون و بعد برای مشتری توضیح بدید. مردم برای حل مشکلاتشون یا رسیدن به خواستههاشون پول میدن، نه صرفاً برای خرید یه کالا.
معرفی جذاب: چطوری میخواید محصول یا خدمتتون رو به مشتری معرفی کنید؟ با چه لحنی؟ از چه کانالهایی (اینستاگرام، وبسایت، تبلیغات محیطی، معرفی دهانبهدهان)؟ باید یه داستان جذاب برای برند و محصولتون بسازید که تو ذهن مشتری حک بشه.
قیمتگذاری هوشمند: قیمت محصولتون نه باید اونقدر بالا باشه که مشتری فراری بشه، نه اونقدر پایین که فکر کنن محصولتون بیکیفیته یا خودتون ضرر کنید. قیمتگذاری یه هنر و علمه که باید یادش بگیرید.
یادگیری این اصول مثل یاد گرفتن رانندگیه. اولش شاید یکم سخت به نظر بیاد و همش حواستون به کلاچ و دنده باشه، اما کمکم که راه بیفتید، همه چیز براتون عادی و راحت میشه و حتی ازش لذت هم میبرید. کلی منابع آموزشی رایگان و پولی خوب هم تو اینترنت و کتابها پیدا میشه که میتونید ازشون استفاده کنید.
این یکی از اون سوالهاییه که خیلیها رو گیج میکنه. بذارید یه بار برای همیشه تکلیف این دوتا رو روشن کنیم. بازاریابی و فروش مثل دو تا بازیکن کلیدی تو یه تیم فوتبال هستن. هر دو برای بردن تیم (یعنی موفقیت کسبوکار) ضروریان، اما وظایفشون با هم فرق میکنه.
فرض کنید میخواید یه رستوران جدید باز کنید.
پس میبینید که این دوتا دست به دست هم میدن. بازاریابی خوب، کار فروش رو خیلی راحتتر میکنه و فروش خوب هم نتیجه تلاشهای بازاریابی رو به ثمر میرسونه. هیچکدوم بدون اون یکی نمیتونن موفقیت کامل داشته باشن.
بازاریابی یه فرآیند قدم به قدمه، مثل پختن یه کیک خوشمزه. اگه یکی از مراحل رو جا بندازید یا اشتباه انجام بدید، ممکنه نتیجه نهایی اون چیزی نشه که انتظار داشتید. البته این مراحل میتونن بسته به نوع کسبوکار و محصول یه کم بالا پایین بشن، اما کلیاتش معمولاً اینجوریه:
خودتون (SWOT Analysis): نقاط قوت (Strengths)، نقاط ضعف (Weaknesses)، فرصتها (Opportunities) و تهدیدهای (Threats) کسبوکار خودتون رو شناسایی کنید.
Time-bound (زماندار): مثلاً "افزایش ۲۰ درصدی فروش آنلاین در ۶ ماه آینده".
شواهد فیزیکی (Physical Evidence): محیطی که خدمت در اون ارائه میشه (مثلاً تمیزی و دکور مطب دکتر یا ظاهر وبسایتتون) و هر چیز ملموسی که به مشتری حس خوبی بده.
اجرای برنامههای بازاریابی (Implementing Marketing Plans): حالا وقتشه که استراتژیها رو عملی کنید! بودجهبندی کنید، تیم تشکیل بدید، محتوا تولید کنید، کمپینهای تبلیغاتی رو راه بندازید و خلاصه، دست به کار بشید.
این پنج مرحله یه چرخه هستن. یعنی بعد از ارزیابی، دوباره برمیگردید به مرحله تحقیق و تحلیل و این چرخه ادامه پیدا میکنه تا کسبوکارتون همیشه بهروز و موفق بمونه.
بازاریابی موفق فقط فروختن یه محصول نیست. بازاریابی موفق یعنی یه تجربه فوقالعاده برای مشتری بسازید، جوری که نه تنها خودش مشتری دائمی شما بشه، بلکه با عشق و علاقه شما رو به دوست و آشنا هم معرفی کنه. به این میگن بازاریابی دهانبهدهان (Word-of-Mouth Marketing) که قویترین و ارزشمندترین نوع بازاریابیه.
ویژگیهای یه بازاریابی موفق:
بازاریابی موفق در نهایت منجر به رشد پایدار کسبوکار، سودآوری بیشتر و رضایت بالاتر مشتریان میشه. وقتی مشتری از شما راضی باشه، نه تنها برمیگرده، بلکه تبدیل به سفیر برند شما میشه و بدون اینکه پولی بهش بدید، براتون تبلیغ میکنه. چی از این بهتر؟
راستش رو بخواید، مراحل بازاریابی موفق تفاوت خیلی زیادی با همون مراحل کلی بازاریابی که گفتیم نداره. اما تاکید و تمرکز روی بعضی جزئیات بیشتر میشه. بیایید یه بار دیگه با نگاه "موفقیت محور" بهش نگاه کنیم:
درک عمیق و همدلانه از مشتری: اینجا فقط شناخت مشخصات دموگرافیک مشتری کافی نیست. باید واقعاً خودتون رو جای اون بذارید. چه دردها و رویاهایی داره؟ چه چیزی شبها خواب رو از چشماش میگیره؟ چه چیزی باعث میشه از ته دل خوشحال بشه؟ از تکنیکهایی مثل مصاحبه عمیق با مشتری، نظرسنجی، و تحلیل رفتار آنلاینشون استفاده کنید.
تعریف ارزش پیشنهادی منحصر به فرد (Unique Value Proposition - UVP): خیلی شفاف و واضح بگید که چرا مشتری باید شما رو به رقبا ترجیح بده. چه چیزی شما رو خاص میکنه؟ این ارزش پیشنهادی باید تو تمام پیامهای بازاریابیتون مثل یه نخ تسبیح حضور داشته باشه.
ساختن یک داستان برند جذاب و به یاد ماندنی: آدما عاشق داستانن. برای برندتون یه داستان تعریف کنید که احساسات مشتری رو درگیر کنه و با ارزشهای اون همخوانی داشته باشه. این داستان باید در مورد این باشه که شما چطور به مشتری کمک میکنید به اهدافش برسه.
انتخاب کانالهای ارتباطی درست و موثر: لازم نیست تو همه کانالهای بازاریابی فعال باشید. ببینید مشتریهای هدف شما بیشتر کجاها حضور دارن و روی همون کانالها تمرکز کنید. کیفیت حضورتون مهمتر از کمیت کانالهاست.
تولید محتوای ارزشمند و مرتبط (Content Marketing): به جای اینکه فقط از محصولتون تعریف کنید، محتوایی تولید کنید که برای مشتری مفید، کاربردی و جذاب باشه. مثلاً اگه لوازم کوهنوردی میفروشید، مقالاتی در مورد بهترین مسیرهای کوهنوردی یا نکات ایمنی در کوهستان منتشر کنید. اینجوری مشتری به شما به عنوان یه متخصص و منبع قابل اعتماد نگاه میکنه.
ایجاد تجربه مشتری فوقالعاده (Customer Experience - CX): از اولین تماس مشتری با شما (مثلاً دیدن تبلیغتون) تا خرید و خدمات پس از فروش، باید تلاش کنید یه تجربه مثبت و به یاد موندنی براش بسازید. این شامل وبسایت کاربرپسند، فرآیند خرید آسان، برخورد خوب کارمندان، و پشتیبانی سریع و کارآمد میشه.
اندازهگیری نتایج و بهینهسازی مداوم: از ابزارهای تحلیلی برای پیگیری شاخصهای کلیدی عملکرد (KPIs) مثل نرخ تبدیل، هزینه جذب مشتری (CAC)، و ارزش طول عمر مشتری (CLV) استفاده کنید. ببینید کدوم استراتژیها بهتر جواب میدن و بودجه و تلاشتون رو روی همونا متمرکز کنید. نترسید از اینکه چیزهایی که جواب نمیدن رو تغییر بدید یا حذف کنید.
بازاریابی موفق یه سفر دائمیه، نه یه مقصد مشخص. همیشه باید در حال یادگیری، آزمایش و بهتر کردن کارهاتون باشید.
یه بازاریاب خوب، مثل یه آچار فرانسه میمونه که باید از هر چیزی یه کم سر در بیاره و بتونه تو موقعیتهای مختلف، ابزار مناسب رو به کار بگیره. وظایف یه بازاریاب میتونه خیلی متنوع باشه و بسته به اندازه شرکت و نوع صنعت فرق کنه، اما بعضی از مهمترینهاش ایناست:
شاید با خوندن این لیست بلند بالا فکر کنید که یه نفر چطوری میتونه این همه کار رو انجام بده! واقعیت اینه که تو شرکتهای بزرگ، معمولاً برای هر کدوم از این حوزهها، متخصصهای جداگونهای وجود داره (مثلاً متخصص سئو، مدیر شبکههای اجتماعی، کارشناس تولید محتوا و ...). اما تو کسبوکارهای کوچیکتر، ممکنه یه نفر مسئولیت چندتا از این وظایف رو به عهده داشته باشه.
مهمترین ویژگی یه بازاریاب خوب، کنجکاوی، خلاقیت، توانایی تحلیل و مهارت برقراری ارتباطه. باید بتونه خوب گوش بده، خوب فکر کنه و خوب حرف بزنه (یا بنویسه).
رفقا، فرقی نمیکنه شما صاحب یه کسبوکار بزرگ با صدها کارمند باشید، یا یه فریلنسر که از تو خونه کار میکنه، یا حتی یه هنرمند که میخواد آثارش رو بفروشه یا یک مدرس در دورهساز. اگه نتونید محصول، خدمت یا هنر خودتون رو به درستی به مخاطب هدفتون معرفی کنید و اونها رو متقاعد کنید که چیزی که شما ارائه میدید ارزشمنده، بهترین ایده و باکیفیتترین محصول هم گوشه انبار خاک میخوره.
بازاریابی مثل اکسیژن برای کسبوکاره. بدون اون، کسبوکار نمیتونه نفس بکشه، رشد کنه و زنده بمونه. بازاریابی به شما کمک میکنه:
پس، بازاریابی رو جدی بگیرید. لازم نیست از همون اول یه بودجه هنگفت براش کنار بذارید یا پیچیدهترین استراتژیها رو اجرا کنید. با قدمهای کوچیک شروع کنید. مشتریهاتون رو بشناسید، باهاشون حرف بزنید، محتوای مفید تولید کنید و سعی کنید یه تجربه خوب براشون بسازید. مطمئن باشید که این دوست صمیمی، یعنی بازاریابی، دستتون رو میگیره و شما رو به سمت موفقیت هدایت میکنه.
مقاله قبلی :
آمیخته بازاریابی (Marketing Mix) چیست؟
: مقاله بعدی
استراتژیهای قیمتگذاری انواع، روشهای آن