استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

راز های پنهان موفقیت استراتژیک از زبان نویسنده کتاب تیلور سوئیفت که هر صاحب کسب و کاری باید بداند!

استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

خلاصه مقاله استراتژی به سبک تیلور سوئیفت:

استراتژی به سبک تیلور سوئیفت: تیلور سوئیفت در ۳۵ سالگی، به مدت دو دهه در صدر صنعت موسیقی قرار داشته است. او یکی از ۱۰ هنرمند پرفروش تمام دوران و موفق‌ترین موسیقیدان از نظر مالی در نسل خود محسوب می‌شود. تور «Eras Tour» او، که جنون جهانی به راه انداخت، پرفروش‌ترین تور در تاریخ بوده است. در حالی که صنعت موسیقی دستخوش تغییرات عمیق ناشی از پیشرفت‌های فناورانه و تغییر مدل‌های کسب‌وکار شده، سوئیفت توانسته است در میان این تغییرات بدرخشد.

راز موفقیت بلندمدت او را می‌توان به چهار رفتار کلیدی نسبت داد: هدف‌گذاری بازارهای نوظهور، یافتن فرصت‌هایی برای ایجاد چسبندگی (ارتباط عمیق با مخاطب)، حفظ «پارانویا» مولد و تطبیق با تغییرات رادیکال پلتفرم‌ها دانست. با بررسی حرکت‌های دقیق و هوشمندانه او، رهبران کسب‌وکار می‌توانند درس‌های ارزشمندی در زمینه نوآوری، بازتعریف و تفکر استراتژیک کسب کنند.

 

فهرست مطالب

  1.  معرفی و خلاصه مقاله استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
  2. استراتژی چیست و چرا می توان آن را از یک خواننده جوان آموخت؟
  3. دستاوردها و جایگاه در صنعت موسیقی
  4. بررسی عمیق مسیر حرفه‌ای تیلور سوئیفت
  5. هدف‌گذاری بر بازارهای نوظهور رویکرد نوین استراتژیک
  6. فرصت‌های ایجاد چسبندگی با مخاطب
  7. حفظ «پارانویا» مولد
  8. نمونه تغییرات سبک؛ آلبوم «Red»
  9. همکاری با مکس مارتین و ورود به موسیقی پاپ
  10. واکنش‌ها و تغییر جهت‌های سبک
  11. سازگاری با تغییرات رادیکال پلتفرم‌ها
  12. تغییر استراتژی در دوران استریمینگ
  13. واکنش به همه‌گیری کووید-۱۹ و ضبط مجدد آثار
  14. اثربخشی استراتژی استریمینگ و ضبط مجدد
  15. سازگاری با تغییرات فناورانه: گام استراتژیک
  16. لینک‌ها و منابع تکمیلی
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

استراتژی چیست و چرا می توان آن را از یک خواننده جوان آموخت؟

استراتژی کسب و کار مجموعه‌ای از برنامه‌ها، تصمیم‌ها و فعالیت‌هایی است که یک سازمان برای دستیابی به اهداف بلندمدت خود تدوین می‌کند. این استراتژی به سازمان کمک می‌کند تا منابع محدود خود را به‌طور بهینه تخصیص دهد، فرصت‌های موجود در بازار را شناسایی کند و از تهدیدهای رقابتی جلوگیری نماید. در این راستا، تحلیل دقیق محیط بیرونی و درونی سازمان اهمیت ویژه‌ای دارد؛ از جمله بررسی رقبا، نیازها و خواسته‌های مشتریان، روندهای صنعتی و فناوری‌های نوین.

یکی از عناصر اساسی در تدوین استراتژی کسب و کار، تعیین چشم‌انداز و مأموریت سازمان است. چشم‌انداز، تصوری از آینده مطلوب سازمان ارائه می‌دهد، در حالی که مأموریت، هدف اصلی و دلیل وجود سازمان را بیان می‌کند. سپس با تحلیل نقاط قوت و ضعف سازمان (SWOT) می‌توان استراتژی‌های متناسب را شناسایی کرد؛ استراتژی‌هایی که از مزیت‌های رقابتی سازمان بهره می‌برند و ضعف‌های آن را جبران می‌کنند.

از دیگر مولفه‌های استراتژی کسب و کار، انتخاب بازار هدف و تعیین موقعیت رقابتی است. سازمان‌ها باید تصمیم بگیرند که آیا قصد دارند در یک بازار ویژه تمرکز کنند یا به صورت گسترده‌تری فعالیت نمایند. استراتژی‌های نفوذ در بازار، تمایز محصولات و کاهش هزینه‌ها از جمله روش‌هایی هستند که برای افزایش سهم بازار به کار می‌روند.

به علاوه، تدوین استراتژی شامل برنامه‌ریزی برای نوآوری و انعطاف‌پذیری در برابر تغییرات محیطی است؛ به‌گونه‌ای که سازمان بتواند در مواجهه با رقبا و تغییرات بازار به سرعت واکنش نشان دهد. در نهایت، استراتژی کسب و کار مستلزم نظارت مستمر و ارزیابی عملکرد است تا در صورت نیاز اصلاحات لازم انجام شود و سازمان همواره در مسیر دستیابی به اهداف خود قرار گیرد.

استراتژی کسب و کار را می‌توان از تیلور سوئیفت آموخت، زیرا او نمونه‌ای موفق از تطبیق‌پذیری، نوآوری و درک عمیق بازار است. از دلایل قابل توجه این موضوع می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • هدف‌گذاری دقیق بر بازارهای نوظهور: تیلور سوئیفت با شناسایی نواقص موجود در صنعت موسیقی، به ویژه در ژانر کانتری، توانست بازاری جدید و جوان ایجاد کند.
  • ایجاد ارتباط عمیق با مخاطبان: او با بهره‌گیری از رسانه‌های اجتماعی و به اشتراک‌گذاری داستان‌های شخصی، یک جامعه وفادار از هواداران ایجاد کرده است.
  • تطبیق با تغییرات فناورانه: در مواجهه با تحولات دیجیتال و رشد استریمینگ، او استراتژی‌های نوینی مانند ضبط مجدد آثار خود را اتخاذ کرد تا کنترل بیشتری بر محتوای خود داشته باشد.
  • نوآوری و تغییر جهت در زمان بحران: سوئیفت با واکنش سریع به تغییرات محیطی و حتی در مواجهه با چالش‌های ناشی از کرونا، موفق شد همچنان در صدر باقی بماند.

این ویژگی‌ها نه تنها در دنیای موسیقی بلکه در هر کسب و کاری قابل استفاده هستند؛ از طریق هدف‌گذاری دقیق، ارتباط نزدیک با مشتریان، و سازگاری مستمر با تغییرات محیطی، می‌توان به موفقیت‌های بلندمدت دست یافت.

 

تنها کمتر از دو دهه از زمان اولین ضبط آثارش گذشته که تیلور سوئیفت صنعت موسیقی را فتح کرده است. او ۱۱ آلبوم استودیویی اورجینال منتشر کرده و مجموع فروش و استریم‌های آثارش، او را در میان ده هنرمند پرفروش تاریخ قرار داده است – گروهی که در آن غول‌هایی مانند مایکل جکسون، الویس، مادونا و فرانک سیناترا نیز حضور دارند. تور «Eras Tour» اخیر او – پرفروش‌ترین تور تاریخ – جنون جهانی به پا کرد و حتی با گروه‌های افسانه‌ای مانند بیتلز مقایسه شد. با دارایی خالصی در حدود ۱.۶ میلیارد دلار، سوئیفت موفق‌ترین موسیقیدان مالی نسل خود است. او توانسته در دوره‌ای که صنعت موسیقی دستخوش تغییرات عمیق فناوری و تغییر مدل‌های کسب‌وکار شده (از سی‌دی به iTunes و سپس به Spotify) موفق باشد.

 

تجربه تاریخی نشان می‌دهد که هنرمندان اغلب در حفظ موفقیت پس از یک یا دو آلبوم دچار مشکل می‌شوند. بسیاری از آن‌ها نمی‌توانند محبوبیت و اعتبار خود را در طول زمان حفظ کنند یا بعد از مدتی به سادگی به فنه‌های نوستالژیک تبدیل می‌شوند. در حالی که برخی هنرمندان به این چالش‌ها غلبه می‌کنند، سوئیفت به عنوان پدیده‌ای چند نسلی شناخته می‌شود: دختران نوجوانی که آلبوم آغازین او را در سال ۲۰۰۶ خریدند، اکنون فرزندان خود را به کنسرت‌های او می‌آورند. توانایی او در بازتعریف خود و جذب مخاطبان جدید، در حالی که هسته اصلی چیزی که طرفداران قدیمی او را مجذوبش کرده حفظ می‌کند، کلید موفقیت فرهنگی منحصر به فرد اوست.

 

بیش از دو سال است که در حین نگارش کتابی درباره کل مسیر حرفه‌ای سوئیفت، به بررسی دقیق تصمیم‌گیری‌های او پرداخته‌ام تا دریابم چگونه و چرا او همواره موفق عمل می‌کند. بدون شک سوئیفت خود را در درجه اول به عنوان یک هنرمند معرفی می‌کند و گاهی نقش استراتژیست خود را کم‌رنگ جلوه می‌دهد. او می‌گوید: «هیچ‌گاه صبح بیدار نشدم و فکر نکردم امروز چکار می‌کنم؛ فقط سعی کردم برای خودم بهترین تصمیم را بگیرم.» اما با وجود این گفته‌ها، سوئیفت در طول سالیان گذشته توانایی خارق‌العاده‌ای در نوآوری و اجرای استراتژی‌های پیچیده و حرکت‌های بازاریابی نشان داده است؛ به گونه‌ای که می‌توان از موفقیت‌های او درس‌هایی مانند آنچه از چهره‌های تجاری سنتی مانند استیو جابز، ریچارد برانسون و جف بیزوس می‌آموزیم، برداشت.

پس راز موفقیت بلندمدت او چیست؟ به نظر من می‌توان آن را به چهار رفتار کلیدی نسبت داد: هدف‌گذاری بر بازارهای نوظهور، یافتن فرصت‌هایی برای ایجاد چسبندگی، حفظ «پارانویا» مولد و تطبیق با تغییرات رادیکال پلتفرم‌ها.

 

استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

هدف‌گذاری بر بازارهای نوظهور رویکرد نوین استراتژیک

سوئیفت از ابتدا از امتیازات خاصی برخوردار بود. او در خانواده‌ای از پنسیلوانیا متولد شد که ارتباط‌هایی با صنعت سرگرمی داشت؛ مادربزرگ او، مارجوری، یک خواننده اپرا بود. او از حمایت بی‌دریغ پدر و مادرش بهره‌مند شد؛ آن‌ها او را به مدیر سابق بریتنی اسپیرز معرفی کردند تا بتواند در سن ۱۳ سالگی قرارداد توسعه‌ای با RCA Records ببندد. و در سال ۲۰۰۳، والدینش کل خانواده را به نزدیکی نشویل منتقل کردند تا سوئیفت بتواند با بهترین نویسندگان و تهیه‌کنندگان موسیقی همکاری کند.

در اوایل دهه ۲۰۰۰، صنعت موسیقی کانتری طبق قواعدی که برای دهه‌ها برقرار بود، کار می‌کرد. تعداد کمی از خوانندگان خود آثارشان را می‌نوشتند و بیشتر به نویسندگان حرفه‌ای تکیه داشتند. پس از موفقیت موجی از هنرمندان زن (از جمله فیت هیل، شانیا تواین و The Chicks) در دهه ۹۰، این ژانر دوباره به سمت هنرمندان مرد سوق پیدا کرد. همچنین، رادیوهای کانتری که به‌تدریج توسط چند شرکت بزرگ کنترل می‌شدند، به پلی‌لیست‌های مبتنی بر داده اولویت می‌دادند و فضای کمی برای صداهای نو یا متفاوت باقی می‌گذاشت.

 

به جای تمرکز بر این موانع، سوئیفت یک «اقیانوس آبی» – به اصطلاح استراتژیست‌های مشهور مانند دبلیو چان کیم و رنه موبورگن – تشخیص داد؛ بازار کاملاً جدیدی که تا آن زمان مورد توجه قرار نگرفته بود. او گفت: «تمام آهنگ‌هایی که از رادیو می‌شنیدم درباره ازدواج، فرزندی و زندگی خانوادگی بود. من اصلاً نمی‌توانستم خودم را با آن‌ها مرتبط ببینم. احساس می‌کردم که چرا موسیقی کانتری نباید به آدم‌های هم‌سن من مرتبط باشد وقتی خودشان آن را می‌نویسند.» وقتی شرکت ضبط از او می‌خواست با نویسندگان شناخته‌شده (اغلب مردان میانسال) همکاری کند، سوئیفت با دوازده‌ آهنگ کاملاً تکمیل شده درباره علاقمندی‌های دوران مدرسه و تجربیات شخصی ظاهر می‌شد تا بتواند به شیوه‌ای متفاوت مخاطبان هم‌سن خود را جذب کند.

 

دیدگاه او با انتقادهایی همراه بود. بسیاری می‌گفتند: «دختران نوجوان به موسیقی کانتری گوش نمی‌دهند؛ مخاطب واقعی زن خانه‌دار ۳۵ ساله است. چطور یک نوجوان می‌تواند با این زنان ارتباط برقرار کند؟» او بعداً در مصاحبه‌ای با NPR گفت: «اما من عاشق موسیقی کانتری هستم و خودم یک نوجوانم! باید بچه‌های بیشتری مثل من وجود داشته باشند.» و با رشد موفقیت پس از انتشار آلبوم نخستش، مشخص شد که چنین مخاطبانی وجود دارند.

استراتژی سوئیفت در هدف‌گذاری بر گروهی کاملاً جدید، شباهت‌هایی با رویکرد مارول در تسخیر صنعت کمیک دارد. پیش از تحول خلاقانه مارول در دهه ۶۰، DC Comics با داستان‌های افسانه‌ای برای کودکان و نوجوانان صنعت را رهبری می‌کرد. برای تمایز از رقابت شدید موجود (اقیانوس قرمز)، استن لی به همراه جک کیربی و استیو دیتکو شروع به توسعه محتواهایی با ابرقهرمانان انسانی و دارای نقص کردند – مانند Fantastic Four، هالک، آیرون من و بلک پنتر – که به مخاطبان دانشگاهی و بزرگسالان عرضه شد؛ مخاطبانی که پیش از آن نادیده گرفته شده بودند. همانند مارول که با هدف‌گذاری بر مشتریان جدید بدون رقابت مستقیم به موفقیت رسید، سوئیفت در آغاز کار نیز بدون رقیب باقی ماند.

 

یافتن فرصت‌هایی برای ایجاد چسبندگی

وقتی سوئیفت وارد عرصه موسیقی شد، در سال ۲۰۰۶، رابطه بین هنرمندان و طرفداران دستخوش تغییرات قابل توجهی شده بود. اینترنت موسیقی را ارزان‌تر و قابل دسترس‌تر کرده بود و با ظهور شبکه‌های اجتماعی، طرفداران دسترسی و ارتباط بیشتری پیدا کردند؛ آن‌ها خواستار تجربه‌ای فراتر از گوش دادن منفعلانه بودند. پروفسور پاتریک ویکستروم از دانشگاه کوئینزلند در مقاله‌ای درباره تأثیر توزیع دیجیتال بر صنعت موسیقی بیان می‌کرد: «مشکل مشتریان این است که چگونه از موسیقی‌ای که در اختیار دارند استفاده کنند.» به عبارت دیگر، ارزش مشتری به دریافت موسیقی به تنهایی محدود نبود؛ بلکه به یافتن راه‌های جدید برای تعامل با آن مربوط می‌شد.

سوئیفت این امر را به بهترین نحو انجام داد؛ او با به اشتراک گذاشتن داستان‌های بسیار شخصی و واقعی از تجربیات خودش، ارتباط عمیقی با طرفداران جوان برقرار کرد.

استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

 

همچنان که طرفداران همواره شیفته کلمات آهنگ‌ها بوده‌اند – از دیوانه‌وار نوشتن ترانه‌های باب دیلن توسط برخی هواداران گرفته تا تجزیه و تحلیل کاورهای آلبوم‌های بیتلز – امروزه اینترنت این نوع تعامل جامعه‌ای را به سطحی بی‌سابقه ارتقا داده است. حتی کسانی که به‌طور دقیق از کارهای او خبر ندارند، آگاهند که سوئیفت مانند بسیاری از ترانه‌سرایان، مجموعه‌ای از آهنگ‌های درباره جدایی و دل‌شکستگی نوشته است. اولین تک‌آهنگ او، «Tim McGraw»، درباره پسری بود که به دانشگاه رفته بود؛ در حالی که آخرین آلبوم او، «The Tortured Poets Department»، احتمالا بازتابی از رابطه‌اش با راک‌باز بریتانیایی متی هیلی از گروه The 1975 است. یکی از نمونه‌های اولیه بارز، آهنگ «Dear John» از آلبوم Speak Now در سال ۲۰۱۰ است – تبلور احساسی که به عنوان بازتابی از رابطه‌ای که شایعاتی درباره‌اش وجود داشت، تفسیر می‌شود. همانطور که سوئیفت توضیح داد، این آهنگ «چنان شبیه آخرین ایمیلی است که از کسی که قبلاً با او رابطه داشته‌ای ارسال می‌کردید.»

 

کلمات آهنگ‌هایی مانند این به گونه‌ای طراحی شده‌اند که برای مخاطب هاله‌ای از ابهام به جا بگذارند؛ به‌قدری جزئیات داده می‌شود که گویی ممکن است درباره فرد یا وضعیتی که از طریق اخبار و عکس‌های پرایوت شناخته شده است، باشد – اما نه به‌صورتی که کاملاً مشخص یا قطعی باشد. این ابهام، امکان انکارپذیری را فراهم می‌کند. با ارائه سرنخ‌هایی، سوئیفت به کنجکاوان فضای تحلیلی می‌دهد تا آهنگ‌های او را همانند متون ادبی عمیق مورد بحث و بررسی قرار دهند و در نتیجه جامعه طرفداران او همواره دچار رشد و نزدیک‌تر شدن به یکدیگر می‌شود.

 

او به طور فعال کنترل داستان‌هایی که سایر هنرمندان اجازه می‌دهند به‌طور ارگانیک شکل بگیرند را به دست می‌گیرد؛ او می‌داند در عصر شبکه‌های اجتماعی زندگی شخصی‌اش منبع بی‌پایانی از حدس و گمان است – به‌ویژه به دلیل اینکه الهام‌بخش ترانه‌هایش است. تئوری‌های هواداران چه به خواست او باشد چه نباشد، همانند آتش می‌گسترند؛ پس او بهتر است همراهی کند. او قوانین جدید بازی را می‌پذیرد.

 

سوئیفت نیز همانند تشخیص «اقیانوس آبی» که قبلاً مطرح شد، ارزش تعامل عمیق و پایدار با طرفداران را می‌داند؛ از این رو، او از شیوه‌های نوینی بهره می‌گیرد تا ارزش و تعهد هوادارانش را اثبات و تقویت کند.طرفداری پرشور، به‌ویژه در میان جوانان، اغلب به‌عنوان واکنشی سطحی یا اغراق‌آمیز قلمداد می‌شود؛ اما با درج اشارات دقیق، نکات شخصی و «تخم مرغ‌های عید پاک» (Easter eggs) در آثارش، سوئیفت وفاداری طرفدارانش را به عنوان یک دارایی ارزشمند می‌داند.

 

هر چه او طرفدارانش را تشویق می‌کند تا موسیقی او را تفسیر کنند، تفسیرهای آن‌ها نیز پیچیده‌تر می‌شود؛ آن‌ها متافورهای پیچیده، موتیف‌های آلبومی و نظریه‌های مختلف درباره دیدگاه هنری او را تحلیل می‌کنند و همواره برای چیزهای بیشتر باز می‌گردند.او ثابت می‌کند که جدی گرفتن علاقه و رفتار هواداران از نظر تجاری می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد؛ و اکنون هنرمندان دیگری در تلاشند تا از الگوی او تقلید کنند.

 

استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

 

حفظ «پارانویا» مولد

در ده آلبوم استودیویی اورجینال اخیرش، هرکدام به صدر بیلبورد ۲۰۰ رسیده‌اند – رکوردی بی‌سابقه. اما سوئیفت به ندرت نشانه‌ای از خودراضی بودن نشان داده است. او بارها ابراز نگرانی کرده است که روزی موفقیتش پایان می‌یابد. او گفته است: «نمی‌توانی همیشه برنده باشی و مردم آن را دوست داشته باشند. مردم از چیزهای نو عاشقند – آن‌ها تو را بالا می‌برند تا مدتی در صدر بمانی و سپس می‌گویند: «این چیز جدید همان چیزی است که واقعاً دوست داریم.»

 

این اضطراب صریح او با یکی از اصول بنیادین استراتژی همخوانی دارد. همانطور که اندی گرو، بنیان‌گذار اسطوره‌ای اینتل می‌گوید: «موفقیت منجر به خودراضی بودن می‌شود. خودراضی بودن منجر به شکست می‌شود. تنها کسانی که پارانویا دارند، زنده می‌مانند.» متخصصان رهبری مانند جیم کالینز و مورتن هنسن نیز استدلال کرده‌اند که چنین هوشیاری نسبت به خطرات آینده – که آن را «پارانویا مولد» می‌نامند – از ویژگی‌های ضروری رهبران موفق است.

 

از دیدگاه استراتژیک، واضح است که در لحظات بحرانی سوئیفت نگرانی‌های خود را به جهش‌های خلاقانه تبدیل کرده است. اغلب هنگامی که نشانه‌های بیرونی مانند فروش آلبوم‌ها، بازخورد منتقدان و جوایز – نشان می‌داد که ادامه همان رویکرد به بهترین نتیجه منجر می‌شود، او جهت‌گیری خود را تغییر داده و با گروه کوچکی از همکاران منتخب به کشف صداها و ژانرهای جدید روی آورده است.

 

در نظر بگیرید آلبوم «Red». در زمان انتشار آن در سال ۲۰۱۲، سوئیفت عضو یک گروه نخبگان موسیقی شده بود – گروهی که شامل Coldplay، Rihanna، Beyoncé و Adele بود و سهم نامتناسبی از فروش و طرفداران را در اختیار داشت. او با انتخاب رویکردی به عنوان یک هنرمند مستقل و ضد ستاره پاپ، از ریشه‌های کانتری خود بهره می‌گرفت؛ آهنگ‌هایش اغلب درونی، ملایم و آکوستیک بودند که در تضاد با گرایش پاپ به سرودهای بلند و تولیدات پرقدرت قرار داشتند.

اما در میانه نگارش و ضبط آلبوم «Red»، سوئیفت تصمیم گرفت تغییر اساسی ایجاد کند؛ او با تهیه‌کننده پاپ سوئدی، مکس مارتین، که سابقه خلق هیت‌های بزرگی برای گروه‌هایی چون ’N Sync، Backstreet Boys، Britney Spears، Kelly Clarkson، Avril Lavigne و Katy Perry را داشت، همکاری کند. در آن زمان، مارتین به عنوان یک تهیه‌کننده با سبک آتُر شناخته می‌شد؛ کسی که بیشتر ملودی‌ها، بخشی از ترانه‌ها و تمامی تنظیمات موسیقی را برای هنرمندان می‌نوشت. او نیروی خلاقه اصلی بود و هنرمندان نقش نیروی اجرایی را بازی می‌کردند.

 

ریسکی که در انتخاب استراتژیک این رویکرد وجود داشت در برداشت‌های عمومی محسوب می‌شد. سوئیفت خود را به عنوان هنرمندی مستقل معرفی کرده بود که نوشتن ترانه‌هایش بخش اصلی داستان تولد و موفقیتش محسوب می‌شد. طرفدارانش ارزش فرایند فردی و انحصاری نوشتن و خلق موسیقی او را می‌دانستند و پشت صحنه‌های ضبط و نوشتن او را به اشتراک می‌گذاشت. یک همکاری با مارتین می‌توانست تصویری از تعقیب هیت و حساب شده بودن ایجاد کند که ممکن بود با برند شخصی او مغایرت داشته باشد.

 

او در نهایت با مارتین بر روی سه ترک از آلبوم «Red» همکاری کرد، از جمله آهنگ «We Are Never Ever Getting Back Together» که به اولین تک‌آهنگ موفق او تبدیل شد. این آهنگ هم از نگاه سوئیفت، که سرشار از احساسات و شکایات است، و هم از دیدگاه مارتین که الگوهای ریتمیک و ساختار موسیقی متفاوتی در آن دیده می‌شود، جلوه خاص خود را دارد. آهنگ با ریف‌های الکتریکی پیچیده که به تدریج به ساختار پرطراوتی با پایه سینتی سایزر، بیس قوی و چندین لایه هماهنگی صدای سوئیفت تبدیل می‌شود، نمونه‌ای از اولین ورود کامل او به موسیقی پاپ است. علاوه بر این، بخش میانی آهنگ شامل یک ری‌پوز ساده و سپس پلی با گفتار «دیگه از او خسته شدم» است که ترکیب آن‌ها، یک تغییر جهت قدرتمند در سبک او محسوب می‌شود.

 

توانمندی سوئیفت در تغییر و تطبیق سبک استراتژیک به وضوح در بازخورد هواداران و منتقدان مشهود است. اگرچه نقدهایی نسبت به تغییر جهت او وجود داشت، اما شوک مثبت آوردن نوآوری، پاسخ‌های عمومی را به نفع او رقم زد. موفقیت این تغییر به وضوح در افزایش مخاطبان او مشهود بود. او اکنون به عنوان یک هنرپیشه چند بعدی شناخته می‌شود؛ کسی که تغییرات سبکش نه تنها تحمل می‌شود، بلکه با اشتیاق منتظر تجربه‌های بعدی از او هستند.

 

استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

 

سازگاری با تغییرات رادیکال پلتفرم‌ها

اگرچه ظهور سوپراستار شدن سوئیفت تا حد زیادی به مهارت او در بهره‌برداری از عصر دیجیتال مرتبط است، تسلط اخیر او بر سرویس‌های استریمینگ موفقیت و محبوبیت او را به مرحله‌ای بالاتر برده است.

در واقع، او مدتی طول کشید تا نسبت به استریمینگ پذیراتر شود. سوئیفت به عنوان «سوپراستار کلاس یک» شناخته می‌شود؛ اصطلاحی که شرکت‌های تحقیقاتی موسیقی برای هنرمندانی که حرفه‌شان پیش از عصر استریم آغاز شده است به کار می‌روند. این وضعیت سوئیفت را نسبت به چالش‌های استریمینگ تا حدودی ایمن می‌کرد، چرا که آلبوم‌های او با استقبال بی‌سابقه و توجه همه‌جانبه منتشر می‌شدند؛ بنابراین نیازی به خلق راهکارهای نوآورانه برای جلب توجه مخاطب نداشت. از سوی دیگر، تورهای پرفروش او از اینکه مجبور به اتکا به اقتصاد دشوار استریمینگ شود، مصون بود. (در استریمینگ هر پخش آهنگ برای هنرمندان تقریباً بین ۰.۰۰۱ تا ۰.۰۰۸ دلار درآمد دارد.) و با وجود مهاجرت گسترده مخاطبان به پلتفرم‌های استریم، سوئیفت همچنان میلیون‌ها نسخه فیزیکی سی‌دی و ویینیل می‌فروشد. در واقع، در سال ۲۰۱۴ موقعیت او تا آن حد محکم شده بود که پس از اختلاف عمومی با دنیل ایک از Spotify درباره نرخ حق العمل، کل کاتالوگ موسیقی خود را از سرویس‌های استریم بیرون کشید؛ البته در سال ۲۰۱۷ پس از مدتی تغییر موضع استراتژیک داد.

 

با رشد استریمینگ، استراتژی سوئیفت نیز تغییر کرد. از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹، تعداد مشترکین پولی Spotify از ۱۵ میلیون به ۱۲۴ میلیون افزایش یافت – رشدی معادل ۷۲۶ درصد. دنیای استریمینگ مدل‌های محتوا را تغییر داده است؛ پیش از ظهور آن، مخاطبان منتظر بودند که هنرمندان هر چند سال یک بار یک آلبوم کامل منتشر کنند. در دنیای غالب استریمینگ، حجم آثار تولیدی اهمیت پیدا می‌کند زیرا انتشار تعداد بیشتر آهنگ‌ها شانس شکست الگوریتم را افزایش می‌دهد. هر چه تعداد آهنگ‌های منتشر شده بیشتر باشد، احتمال موفقیت یکی از آن‌ها نیز بالا می‌رود و الگوریتم با نمایش بیشتر در پیشنهادات، نتیجه مثبتی به همراه دارد.

به عنوان مثال، رپر کانادایی Drake، هم‌برچسب سوئیفت در Republic Records، در دوره ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۳ حدود ۲۰۰ ترک جدید منتشر کرد – به عبارتی به طور میانگین هر ۱۶ روز یک آهنگ. در مقابل، سوئیفت در دوره‌ای شش ساله از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ حدود ۵۰ ترک منتشر کرد؛ به عبارتی، سوئیفت محتاطانه عمل می‌کرد در حالی که Drake به صورت بی‌وقفه تولید می‌کرد.

 

 

به عنوان مثال، رپر کانادایی Drake، هم‌برچسب سوئیفت در Republic Records، در دوره ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۳ حدود ۲۰۰ ترک جدید منتشر کرد – به عبارتی به طور میانگین هر ۱۶ روز یک آهنگ. در مقابل، سوئیفت در دوره‌ای شش ساله از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ حدود ۵۰ ترک منتشر کرد؛ به عبارتی، سوئیفت محتاطانه عمل می‌کرد در حالی که Drake به صورت بی‌وقفه تولید می‌کرد.

 

تغییر استراتژی سوئیفت با شیوع همه‌گیری کووید-۱۹ همزمان شد. او به سرعت واکنش نشان داد و به انتشار آثار بیشتری پرداخت. در طول اکثر دوران حرفه‌ای‌اش او هر دو سال یک آلبوم منتشر می‌کرد، اما در دوران همه‌گیری، تنها ۱۱ ماه پس از آلبوم «Lover»، آلبوم هشتمش «Folklore» را منتشر کرد و کمتر از پنج ماه بعد، نهمین آلبومش «Evermore» عرضه شد. در مجموع، در مدت ۱۵ ماه او حدود ۵۲ ترک آلبومی منتشر کرد – یعنی به طور میانگین هر یک و نیم هفته یک آهنگ.

 

پس از آن، او شروع به ضبط مجدد آهنگ‌های قدیمی خود کرد. پس از فروش کاتالوگ موسیقی‌اش توسط مدیر سابق، سوئیفت چهار تا از شش آلبوم اولیه خود را (با عنوان «نسخه تیلور») دوباره ضبط کرد تا کنترل بیشتری بر آثارش داشته باشد و در نتیجه در استریم آهنگ‌های جدیدتر، درآمد بیشتری کسب کند. این ضبط‌های مجدد علاوه بر افزودن ترک‌های جدید، نسخه‌های طولانی‌تری هم ارائه کردند – به ویژه در مورد «All Too Well (10 Minute Version) (Taylor’s Version)». با رونق گرفتن ضبط‌های مجدد در سرویس‌های استریم، سوئیفت عملاً مرز میان «آثار نو» و «آثار قدیمی» را از بین برد.

 

کارایی این استراتژی به قدری چشمگیر بوده است که، همانطور که استیون هایدن از Uproxx در سال ۲۰۲۳ نوشت، «این بخش از حرفه تیلور سوئیفت بی‌سابقه است. او به شکلی درخشان مردم را متقاعد کرده است که گذشته و حال او همزمان وجود دارند.» هنرمندان قدیمی مانند Paul McCartney، Bruce Springsteen و Billy Joel می‌توانند استادیوم‌ها را با اجرای مجموعه‌ای از آهنگ‌های قدیمی پر کنند؛ اما استراتژی استریمینگ و ضبط‌های مجدد سوئیفت، یک ماشین زمان ایجاد کرده است که هواداران او را به اندازه‌ی هیجان‌زده از آهنگ‌های ۲۰۱۲ او نسبت به آثار جدید ۲۰۲۴، درگیر می‌کند. او به گونه‌ای توانسته است همزمان به عنوان یک «هنرمند میراثی» و یک «هنرمند پاپ معاصر» تلقی شود.

تور «Eras Tour» که شامل مجموعه‌های کوتاه اختصاص یافته به ۱۰ آلبوم اصلی سوئیفت (به جز آلبوم خودعنوان او) بود، اوج این دستاورد را رقم زد.

استراتژی به سبک تیلور سوئیفت
استراتژی به سبک تیلور سوئیفت

 

سازگاری با تغییرات رادیکال پلتفرم‌ها: گام استراتژیک

در زمان‌هایی که تغییرات فناورانه با سرعت رخ می‌دهد، سوئیفت خود را به عنوان هنرمندی معرفی کرده است که از محدودیت‌ها فراتر رفته و نمی‌پذیرد در قالبی ثابت قفل شود. موفقیت مداوم او تنها نتیجه استعدادش نیست؛ بلکه یک کلاس استادانه در مدیریت صنعتی است که با دید بلندمدت، خلاقیت و نبوغ استراتژیک به پیش می‌رود. این مقاله اقتباسی از کتاب «چیزی مانند این وجود ندارد: نبوغ استراتژیک تیلور سوئیفت (انتشار Harvard Business Review Press، به زودی) اثر کوین ایورز است.

 

لینک‌ها و منابع تکمیلی استراتژیک

برای مطالعه بیشتر در زمینه‌های مرتبط با استراتژی، نوآوری، تصمیم‌گیری و حل مسئله، خلاقیت و همچنین حوزه‌های رسانه، سرگرمی و ورزش‌های حرفه‌ای می‌توانید به لینک‌های زیر مراجعه کنید:

ساخت دوره آنلاین

دوره ساز

 زررین پال

تمام حقوق مادی و معنوی این اثر متعلق به دوره‌ساز می‌باشد